دختری در آسمان کویر

ساخت وبلاگ

بحث شد، حالا که ما رفتیم همه کارارو کردیم و تالار رزرو کردیم مامان و خواهرش گفتن عه واااااااا این تالار مناسب نیست. چند روزه اعصابم به هم ریخته. جشن کنسل شد و فقط عقد محضری میگیریم.

این دو بند انگشت شکمی که درآوردم حسابی اعصابمو خورد کرده. بدنم مثل مانکن‌های اینستاست و اینجوری با پرخوری دارم شکم در میارم. دیگه نمی‌ذارم بیشتر از این بشه . همینم آب میکنم

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 44 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 12:25

دو روز رفتیم ج شهرکرد خونه خاله م. در واقع خونه مادربزرگم بوده که الان خالم توش زندگی میکنه. اون خونه یادآور خاطرات بچگی منه وقتی میرفتیم خونه پدربزرگ و مادربزرگم. اما الان خیلی عوض شده، حتی باغچه که اونوقتا پر از درخت مو بود الان عوض شده و یه گردوی بزرگ و خوشگل وسطشه و چندتا درخت دیگه و یه ردیف درخت مو. اون خونه دیگه لطف و صفای قبلو نداره. حیاط خونه هم که نصفش شده حیاط داییم. همونجایی که مادربزرگم چاله آتیش داشت و دیگ آش دوغو اونحا بار میذاشت. اما من حتی دلم نمیخواد به بچگی برگردم. من الانمو دوست دارم و منتظرم روزی بیاد که با مسترلپ بریم زیر یه سقف و زندگیمونو شروع کنیم دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 28 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 12:25

مامان نامزدم زنگ زد به مامانم، بعد از این همه مدت الان زنگ زد. من به مسترلپ گفته بودم نیاز نیست دیگه زنگ بزنه الان که من گفتم نیاز نیست زنگ زده. دقیقا کاریو میکنه که خلاف حرف من باشه و تو تلفن به مامانم گفته اینا خودشون بریدن و دوختن و ما هم گفتیم باشه من خیلی از این حرف ناراحت شدم. چون من هیچی نبریدم و ندوختم. فکر کنم مامانش خیلی اهل حرف و حدیث و داستان ساختن باشه. نگرانم خدا کمکم کنه. از طرفی انقدر نامزدمو دوست دارم که نمیتونم به هم بزنم، به جز این چون به همه فامیل گفتیم بحث آبرومون هم هست. باید عقد کنم وگرنه دشمن شاد میشم و هزار حرف پشت سرم میزنن. خیلی خسته ام از لحاظ روحی. واقعا انگار دچار فرسایش روحی دارم میشم. دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1402 ساعت: 12:25

دوشنبه ای که گذشت حسابی مریض شدم و حتی توان تکون خوردن نداشتم، خداروشکر که نامزدم دوشنبه نیومد اصلا دلم نمیخواست من با اون حال مریض باشم و بیاد. خداروشکر تا سه شنبه خوب شدم و سه شنبه اومد، یکم استرس داشتم ولی همه چیز به خوبی گذشت. تالار و محضر رزرو کردیم، حلقه خریدیم، با دیجی هماهنگ کردیم. ولی وقت نشد لباس عروس ببینیم و آرایشگاهمو اوکی کنیم. ۳۰ شهریور عقد و عروسیو با هم میگیریم، هم خوشحالم هم استرس دارم. میخوام این روزا زودتر بگذره و این استرس تمام بشه.تکلیف درخواست انتقالی کارم هم هنوز مشخص نشده . امیدوارم موافقت کنن دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 0:26

گریه کردم تاب آوریم پایین اومده سریع گریه میکنم، خیلی خسته ام. با کوچکترین ناراحتی تفکرم سیاه میشه. سفید و سیاه فکر میکنم‌. خاکستری فکر کردن برام سخت شده. البته آدمای اطرافمم بی تقصیر نیستن. بخصوص مامان که بیشتر اوقات سیاه و سفیده. بابا اینطوری نبود. البته اون اخلاقای بد دیگه ای داشت. بخاطر یه حرف کوچیک کلی گریه کردم. جالب اینجاست شوهر ف تا حالا خونه ما نمیومد حالا امشب تصمیم گرفته بیاد اینجا‌‌. چون حسوده، چون شوهر من دو سه روز اومد اینجا موند حسودیش شده میخواد بیاد. متنفرم از ادم حسود. سریع همین با مامان بحثم شد. خیلی از لحاظ روحی خسته ام . خیلی دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 0:26

از وقتی یه بچه ی ۶ ساله بودم دلم میخواست یه بچه پرورشگاهی بودم تا الان که این سن هستم هنوز همون آرزو رو دارم دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 0:26

امروز از بس آلمانی خوندم حس سرگیجه دارم. گرمای هوا هم که بدترش میکنه. احتمالا شب هم دوساعت میخونم و دیگه امروز نمیخونم.

نامزد جان دوشنبه یا سه شنبه میاد. هنوز قطعی معلوم نیست‌.

میخواستم برم بیرون خرید ولی عصر خوابم برد و وفتی هم بیدار شدم دیگه حس بیرون رفتن نداشتم. البته باید حتما برم، میخوام یه لباس قشنگ بگیرم جلو نامزدم بپوشم‌. لباس دارم ولی میخوام نو باشه.

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 17 مرداد 1402 ساعت: 0:42

خیلی گله دارم اما نمیدونم چطور بنویسمش که حجم ناراحتیم قابل درک باشه. همخونه م همونطوری که فکرشو میکردم بی لیاقت از آب درومد و چون دیگه نیاز به خونه وسایل نداشت دلمو شکستو رفت. با این حال من هیچی بهش نگفتم ولی واگذارش کردم بخدا که خدا خودش جوابشو بده. امیدوارم یه جوری یه جایی دلش بشکنه اساسی.

دستم به نوشتن نمیره ، اصل ماجرارو بعدا براتون مینویسم

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 57 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 20:49

خداروشکر امروز که دارم مینویسم اعصابم آرومه و از اون روزایی که درگیر پس دادن خونه بودم چند روز گذشته، همخونه مو کلا بلک کردم و حلالش نمیکنم. اونروزی که به خونه احتیاج داشت صبح خیلی زود عین سگ ولگرد جلو در خونه ظاهر شد، حالا بماند که هی خونه هارو پرسیده بود تا خونه ی مارو پیدا کرده بود. من تو رو درواسی با خانم الف قبول کردم که این بیاد، چون عذاب وجدان داشتم که پولش بمونه و خودش نباشه. خلاصه که گذشت و این دختر وراج شد همخونه ی من. وراجیشو، کثیفیاشو، دروغاشو، مودی بودنشو، حتی بی حیا بودنشو که خیلی آزارم میداد تحمل کردم و با خوشرویی سالو تموم کردم، اما آخر سال که موقع پس دادن خونه شد خودشو نشون داد. نه تنها حضور نداشت بلکه طلبکارم شد، بخاطر ده هزارتومن دلمو شکست. آخه لعنتی تو میلیونی به من ضرر زدی، ۱۰ هزار تومنو میزنی تو صورت من. واقعا خجالت نکشید و اسم ده هزار تومنو آرود در حالی که خودش حدود ۳۰۰ تومن بدون احتساب ماگ و بیسکوییتو چیزای دیگه باید به من میداد. بماند که کل سال از وسایلم مفت و مجانی استفاده کرد. خیلی دلم شکست. من خودم اگه حواسم بود که قصد نداشتم ده هزارتومن از این گدا بخورم حواسم نبود‌. اونروز که اسباب کشی میکردیم نامزد الکیش حتی یه آب معدنی هم براش نگرفت اما نامزد من هرچی برا خودمون می‌گرفت برا اونا هم می‌گرفت میگفت زشته ما بخوریم اونا نگاه کنن‌. نامزدم فقط نزدیک ۱۰۰تومن ریخت تو حلقشون بعد از اینکه کل کارا انجام شد این دختر گدا خودشو بخاطر ده هزارتومن تو چشم من خار کرد. نامزدشم خوب شناختتش. تازه یه جریان جالبی میخوام در موردش تو پستهای بعدی تعریف کنم که پشماتون بریزه الهی به حق این شب و این شام غریبان خدا دلشو بشکنه چون من نمیبخشمش دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 84 تاريخ : شنبه 7 مرداد 1402 ساعت: 20:49

من خیلی احمقم، امروز که انقدر منتظرش رسیدنش بودن و اشتیاقشو داشتم یه کاری کردم اینطوری بشه برام. آخه یکی نیست بگه دختر حالا تو کار کن و زرنگ شدی، دیشب چهار و نیم خوابیدم و الان انقدر خسته ام که حال بلند شدن ندارم در حالی که مسترلپ عزیزم تو راهه و داره میاد که بریم بیرون.

کاش دیشب زود خوابیده بودم اما خب استرس کارای باقی مونده نمیذاشت من بخوابم

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:29

دیروز روز جالبی نبود، بهم سخت گذشت، از صاحبخونه متنفرم. امروز قرار بود بیاد برای تخلیه ولی گفت نمیام، گفت خودتون برید تحویل مستاجر جدید بدین و پولتونو بگیرید، دیشب مارو کشونده بنگاه تو بنگاه معطل نشستیم بعد زنگ میزنیم که بگیم انقدر مبلغ پول که دست شماست بریز جواب نمیده و بعدشم که جواب میده میگه دارم نماز میخونم. مارو کشونده اونجا معطل کرده داره نماز میخونه آخه این نماز پذیرفته دست. بعدشم که به زور جواب داد دیدیم قضیه جور دیگه ای هستش اصلا پولی نداره که به ما بده. خلاصه دعوامون شد فشار زیادی روم وارد شد دیروز. مرتیکه هی تهدید می‌کنه پولو میریزم دادگستری و فلان و بهمان ادیتتون میکنم منم اشتباه کردم که بهش نگفتم باشه بریز. اشتباه کردم باهاش خوب صحبت کردم فکر کردم آدم شریفیه الان فهمیدم نه همچین شریف هم نیست. به قول دوستم صاحبخونه رو موقعی که میخواد پولتو پس بده باید بشناسی، منم شناختمش. انگار مستاجر برده شونه که اینطوری باهاش حرف میزنن، چون پولمون دستشونه مجبوریم حرف نزنیم که گه خوری نکنن الکی الکی از پولمون کم کنن. چون حوصله شکایت و شکایت کشی ندادم. خلاصه اینکه دیگه تا قبل از ازدواجم تا اونجا که بشه خونه نمیگیرم و میرم خوابگاه، به نامزد جان هم گفتم. ترجیح میدم ماهی ۳ تومن کرایه خوابگاه بدم ولی درگیر صاحبخونه نشم. متاسفم واقعا برای ........ دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:29